دیروز با خانوم فاطمه و بابایی به نمایشگاه کتاب رفتیم و علی به خاطر اینکه مریض بود پیش مامان جون گذاشتیم نبردیمش...
واستون حسابی کتاب داستان خردیم یه بازی هوش و یه اسباب بازی هم خردیم......
علی جون ، سگ بادی شو خیلی دوست داشت ..
فاطمه بلا یاد گرفته مداد دست میگره روی کاغذ میکشه...
اولین باری بود که با این دوتا گل رفتیم به فست فود و مثل یه خانوم واقای باکلاس روی صندلی بدون شیطونی کردن نشستن و نون میخوردن
امروز 25دی ماه علی گلمون4 قدم تونست راه بره بدون کمک من وبابایی..
دیگه هرچی روی میز بزاریم علی و فاطمه با روی نوک پا وایسادن میتونند دستشونو بهش برسونند
علی گل من یاد گرفته میاد سراغ ماشین لباس شویی با اون بازی میکنه .
از بس به سبد سیبزمینی و پیاز دست میزنه مامانی حسابی کلافه کرده.........
وقتی به علی فاطمه میگیم لی لی لی حوضک سریع انجام میدن دیگه دوتایی خوب بای بای وحسین حسین وقتی بگیم به پا هاشون بزنند و نازی کردن ودست دسی کردن و نانای کردن و خوب بلد شدن و سریع انجام میدن..
علی تاتی کردن و بهتر از فاطمه انجام میده ولی دوتایی هنوز راه نیوفتادن........
فاطمه جونی سرما خورده بود عزیزم تا4روز تب کرده بودش و حالش خیلی خراب بود و وقتی رفتیم دکتر بهش 2تا امپول داد از موقعی که زدیم خدارو شکر حالش خیلی بهتر شدش اولین امپلی بود که بابت مریضی میزدش........
دخمر گلم 2 تا از دندون های بالاش داره با هم درمیاد که خیلی کلافه و بی اشتهاش کرده ...............چقدر این دندون دراوردن مکافات داره...
الان که محمد علی 10ماه شده دیگه واسه خودش مردی شده وحسابی شیطونی میکنه میتونه دستشو به مبل و دیوار بگیره راه بره .
داخل اشپز خونه در کابینت هارو باز میکنه و تمام وسایلشو میریزه بیرون خلاصه که تمام وسایل رو باید جمع کنم ........
همیشه دیگه جای دستهای علی روی شیشه تلویزیون و پاتیشن واینه هستش یه جورایی علی اوستاس و فاطمه شاگرد هر کاری که علی انجام میده پشت سرش فاطمه میاد و همراهیش میکنه .....
اگه یه چند وقتی در نوشتن وبلاگ کم کاری کردیم به خاطر شیطونی های این دوتا بوده که نزاشتن پشت کامپیوتر بشینیم تا مشغول میشدیم علی خان که عشق سیم و موس هستش کل سیستم و به هم میزد و.....
خانوم فاطمه هم که وقتی میخوای بهش غذا بدهی انگارسخت ترین کار دنیا رو میخوای انجام بدی از بس گریه میکنه یا غذارو یه عالمه وقت تو دهنش نگه میداره .....
بابایی که از در خونه میاد این دوتا حسابی ذوق میکنند و فاطمه دستو پا میزنه وجیغ میکشه که یعنی بابایی بغلش کنه .بد جوری خودشو تو دل بابا جاکرده دخمر بابایی شده...
دوتایی عاشق برنامه پنگول و خاله نرگس هستن وقتی شروع میشه حسابی پا تلویزیون میخ کوب میشن فاطمه تا بچه ها دست میزنند باهاشون ذوق میکنه ودست میزنه........
محمد علی جون دست هاش به مبل میگره می ایستد و بعد ول می کنه چند ثانیه خودش می ایستد و شپلق می افته البته داره مدتش هی بیشتر می شه کم کم می خواهد به دقیقه برسه
خانم فاطمه جون اگر تو ایستادن و بُل رفتن از محمد علی عقبتره ولی ماشالله توی نانای ، سینه زدن حسین حسین ، بابای کردن از داداشی جلو زده .
پایان 8 ماهگی
یه هفته با محمد علی وخانم فاطمه رفتیم شیراز مسافرت خیلی خوبی بود این گلها هم خیلی خوب بودن واذیت نکردن...
دو خبر.............
فاطمه جونی منتظر براش/ نی نای نای /بخونی تا خودشو تکون بده و دست دستی بکنه. ....دندون دومش هم در اومد...
علی خان هم دیگه میتونه بدون کمک خودش ازحالت خوابیده بلند شه و بشینه/دست هاشو به دیوار ومبل بگیره وبلند شه بایسته/خلاصه داره دیگه حسابی شیطون میشه.....
علی گله خدارو شکر حالش خیلش بهتر شده
ویه دندون داره لثه بالا درمیاره که حسابی هم داره اذیتش میکنه....
امرو ز۱۲ مهر فاطمه جونی هم دیگه خوب سینه خیز میره وهم یه دندون کوچولو
لثه پایین
در اورده ولی برای دندون دراوردن اش خیلی اذیت شد و همش بهونه می گرفت ......
امروز /8مهر/علی جونی یکم مریض شده و تب کرده و هرچی میخوره بالا میاره رفتیم دکتر چندتا دارو داده انشاا.. که بهتر بشه....
عزیزم خیلی مظلوم و بیحال شده .همش میخوابه.....
مو های علی وقتی به دنیا اومد خیلی کم پشت بود به خاطر همین وقتی ۳ ماه ونیم اش بود واسش با تیغ زدم الان خیلی بهتر شده............
قبل تیغ زدن
زمان تیغ زذن
بعداز تیغ زدن
از ۵ ماه ودوهفتگی به دو گلمون غذا دادن رو شروع کردیم . اول فرنی بهشون دادیم بعد یه هفته حریره بادام رو دادیم حالاهم سوپ رو میخورند.
ازهمون اول محمدعلی خوب میخورد و اذیت نمیکرد ولی فاطمه همش بیرون میداد و دوست نداشت بخوره
اما خداروشکر یه چند وقتیه با بازی کردن غذاشو دیگه خوب میخوره ........
الان که اخر7 ماهگی هستن :
علی غلت میزنه و سینه خیز میره وکم کم میخواد چهار دستوپا بشه. یکمی هم میشینه.... با اسباب بازی خیلی حال نمیکنه و فقط دوست داره یکی باهاش بازی کنه و بغل باشه .
خانوم فاطمه هم غلت میزنه و داره تلاش میکنه سینه خیز بره و یکمی میشینه بعضی موقع هام( اوما) یعنی مامان
میگه...با اسباب بازی هاش خوب بلد خودشو سرگم کنه وتا چند ساعت با اون ها بازی میکه .
علی یاد گرفته وقتی میاد سینه خیز پیش فاطمه موهاشو میگیره توی مشتش شروع به
کندن موهاش میکنه
اون موقع هس که صدای جیغ فاطمه بلند میشه..........
ولی بعضی وقتهام باهم خیلی قشنگ بازی میکنندماشاا... خیلی جیگر شدن .هرجا میریم میشن نقلهای مجلس..
اول۸ ماهگی
فاطمه جوتی امروز نزدیک بود خفه بشه.....
ما حواسمون نبود که فاطمه یکم از پلاستیک روی موبایلشو کنده بود و کرده بود توی دهنش وقتی ما نگاش کردیم دیدیم
یه عالمه سوپی که امروز خیلی هم خوب خورده بود بالا آورده بعدشم پلاسیک از دهنش اومد بیرون...
خدا به گلمون خیلی رحم کرد