تقدیم به محمد علی عزیز و فاطمه گل . دوقلوهای دوست داشتنی
درباره من
28 بهمن 1391 ساعت 10:20 خانم فاطمه و 10:22 محمد علی جان پاشون به دنیا باز شد و از اون تاریخ به اینور آسمون آبی تر شده! زمین قشنگ تر شده! لحظه ها شادتر شدن! ................ پسر و دختر قشنگمون ،مامان و بابا خاطرات شیرین کودکی شما رو اینجا ثبت میکنن تا وقتی بزرگ شدید مرورشون کنید و لذت ببرید.به اندازه ی تمام آفریده های خدا دوستتون داریم...
ادامه...
اسم میوه های که بلدید بگویید: موز لیمو خیار سیب انار انگور و پرتقال با ارفاق بچه ها با چه ترتیبی میوه ها را می خورند محمد علی : موز ، خیار ، پرتقال و آخر سیب خانم فاطمه:پرتقال ، خیار ،موز و آخر سیب
بالاخره بعد از مدت ها موفق شدیم و برنامه ریزی انجام دادیم و دیروز دو تا گوسفند واسه بچه ها عقیقه کردیم و امروز آبگوشت خوشمزه ای که البته ما خودمون نخوردیم درست کردیم و بین دوستان و آشنایان پخش کردیم.
این ماه چندین مرتبه دوقلوها مریض شدند دوا و دکتر یه جورایی این ماه کلش در حال مریض داری بودیم این بار که دکتر رفته بودیم محمد علی خیلی خوشمزه بود تا دکتر می خواست که معاینه انجام بده به دکتر می گفت :"قاقا آجی آجی" یعنی دکتر اول آبجی ام .
وقتی بهتون مگیم همدیگرو بوس کنید میاد صورتتون رو میزارید به هم یعنی بوس کردید وقتی مگیم ایول دست های کوچولوتون رو میارید جلو و بهم میزنید هر دوتاتون وقتی میخاستید راه بیوفتید با هر قدم که بر میداشتید خودتون رو حسابی تشویق میکردید فاطمه که با گفتن ددد یعنی دست دست به ماهم میگفت دست بزنید وقتی هم داریم نماز میخونیم میاد...