-
راه رفتن خانومی
سهشنبه 27 اسفند 1392 01:14
دخمر گلم در 1 سال ویک ماهگی راه افتاد بر عکس علی که در راه رفتن بی باک و نترس بود و با هر قدم که میخواست بر داره زمین میخورد تا اخر تونست در 1سالگی خوب را بره فاطمه انقدر محتاط هستش ومواظب که اصلا زمین نخوره به خاطر همین مثل لاک پشت اهسته راه میره الهیییییییییییی مامان فدای راه رفتنتون بشه که انقدر بامزه راه میرید
-
بازی کردن دوقلوها
پنجشنبه 22 اسفند 1392 00:09
-
سوراخ کردن گوش خانوم فاطمه
پنجشنبه 22 اسفند 1392 00:07
15اسفند که مصادف با شب تولد حضرت زینب بود گوش خانومی سوراخ کردیم دخمر گلم وقتی خانوم پرستار دید ازش غریبی کرد و هنوز دست به گوشش نذاشته شروع به گریه کردن کرد ولی خدارو شکر بدون مشکل گوشش سوراخ کردیم خیلی هم اذیت نشد و سریع گریش بند اومد قرار شد گشواره اولیه 15 روز به گوشش باشه بعد بهش طلا اویزون کنیم
-
اذیت های خواهرانه
پنجشنبه 22 اسفند 1392 00:06
فاطمه یاد گرفته وقتی داداشی خوابیده بیاد و خودش رو بندازه روی علی تا از خواب بیدارش کنه البته علی هم یه چند وقتیه این کارو با فاطمه انجام میده وتا ما میایم بگیریمش تا سراغ فاطمه نره سرعت شو بیشتر میکنه تا بهش نرسیم و اگر بگیریمش حسابی میزنه زیر خنده........
-
13ماهگی نفس های بابایی
پنجشنبه 22 اسفند 1392 00:06
-
مجتمع سیرنگ
پنجشنبه 22 اسفند 1392 00:04
-
یکسال دوست داشتنی با شما
سهشنبه 6 اسفند 1392 00:05
دوست داشتنی ها بابا و مامان چقدر زود یکسال گذشت و با حضور شما گل ها چقدر خوش گذشت چقدر دقایق و لحظات زندگی با وجود شما شیرین تر شد. هرروز شما ،با روز قبلش فرق داشت هر بار با یک کار جدیدتون کلی ذوق و شوق برای ما به ارمغان می آوردید .و از سوی دیگر نگرانی هایی که بابت مریضی هاتون و خطراتی که از بیخ گوشتون می گذشت و خود...
-
جشن تولد 1سالگی
دوشنبه 5 اسفند 1392 22:48
خدا مهربون رو هزاران بار شکر میکنیم که شما دو دسته گل رو به ما هدیه داد و به زندگیمون طراوت وشادی بخشید انشا ا... هزاران سال زنده باشید و به خوبی و خوشی بزرگ بشید خیلییییییییییییییییی دوستون داریم دوقلو ها و بابا جونی
-
جشن تولد1 سالگی خونه خاله جون
دوشنبه 5 اسفند 1392 22:41
-
گل های مامان در استانه 1سالگی
پنجشنبه 1 اسفند 1392 12:51
-
قهر کردن های عسل مامانی
پنجشنبه 1 اسفند 1392 12:46
قربون اون اشکات برم من عزیز دلم
-
مطالعه کردن دخمر گلم
پنجشنبه 1 اسفند 1392 12:44
-
دوقلوها
یکشنبه 13 بهمن 1392 01:39
فاطمه یاد گرفته خودش کلاغ پر میگنه و خودشم میگه اتا پر دوتاشون وقتی دستشو ن رو نزدیکه بخاری میبرن میگن جیییز و وقتی میگیم بگید بابا میگن بابابابابا جدیدا هم یاد گرفتن دستشون رو میزن به لبهاشون میگن آآآآآآآآآآ فاطمه وقتی میخواد خودشو لوس کنه الکی میزنه زیر خنده ..... واگرم ما وایساده باشیم و اون نشسته دستهاشو باز میکنه...
-
دندون گرفتن فاطمه
یکشنبه 13 بهمن 1392 01:04
خانوم فاطمه گل مامانی یاد گرفته تا علی خان میخواد وسیله ای که دست فاطمه هست رو بگیره میاد ویه گاز حسابی از دست علی میگیره طوری که داد علی بلند میشه و حسابی گریه میکنه ......... اینم جای دندون خانومی روی دست علی جونم
-
مهمونی خونه عمه جون
دوشنبه 7 بهمن 1392 14:52
دیشب رفتیم خونه عمه نیره با امیر علی وزینب دختر وپسر عمه جونی حسابی بازی کردید وعکس گرفتیم اینم یه عکس یادگاری با عمومهدی
-
شیطونی در یخچال
دوشنبه 7 بهمن 1392 14:51
فاطمه ومحمد علی منتظرند تا من برم توی اشپز خونه وسریع بیاند دنبال من توی اشپزخونه شیطونی کنند دیروز که مشغول اشپزی بودم وقتی رومو کردم به طرف یخچال با این صحنه مواجه شدم علی حسابی از این که رفته توی یخچال ذوق کرده بود. غیبت ممنوع............... یخچال رو خالی کردم تا که عکس میگیرم علی وسایل نریزه بیرون
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 7 بهمن 1392 14:50
قربونت این اخمت برم من...جیگر طلا
-
مریضی علی جونم
جمعه 4 بهمن 1392 21:36
علی جونم دو روز تب شدید کرده بود حسابی بهونه میگرفت و لپ های خوشکلش از شدت تب قرمز شده بود
-
مراحل شیطونی کردن خانومی
جمعه 4 بهمن 1392 21:17
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 4 بهمن 1392 21:11
-
الو گفتن خانوم فاطمه
جمعه 4 بهمن 1392 21:06
خانومی یاد گرفته تا موبایل میگره دستش میزاره بغل گوشش و الو میگه
-
بازی کردن دوقلوهای دوست داشتنی
جمعه 4 بهمن 1392 21:03
-
نمایشگاه کتاب
جمعه 4 بهمن 1392 20:59
دیروز با خانوم فاطمه و بابایی به نمایشگاه کتاب رفتیم و علی به خاطر اینکه مریض بود پیش مامان جون گذاشتیم نبردیمش... واستون حسابی کتاب داستان خردیم یه بازی هوش و یه اسباب بازی هم خردیم...... علی جون ، سگ بادی شو خیلی دوست داشت .. فاطمه بلا یاد گرفته مداد دست میگره روی کاغذ میکشه...
-
شیطونی های خواهر و برادر
جمعه 4 بهمن 1392 20:54
-
مطالعه کردن جیگرای مامان
جمعه 4 بهمن 1392 20:51
-
انجام بازی فکری
جمعه 4 بهمن 1392 20:50
خانومی یاد گرفته حلقه هارو بدون کمک ما مرتب کند
-
فست فود رنگین کمان
جمعه 4 بهمن 1392 20:47
اولین باری بود که با این دوتا گل رفتیم به فست فود و مثل یه خانوم واقای باکلاس روی صندلی بدون شیطونی کردن نشستن و نون میخوردن
-
بغض کردن علی کوچولو
جمعه 4 بهمن 1392 20:40
-
سطل بازی خونه مامان جون
جمعه 4 بهمن 1392 20:39
-
نشستن داخل چمدان
جمعه 4 بهمن 1392 20:35